Saturday, November 8, 2025

دلنوشته‌ای برای اعدام‌شده‌ها

 


شب، هنوز تموم نشده بود…

طناب‌ها آویزون بودن و باد، بوی ترس می‌آورد.

نه از قاتل، نه از جنایت،

بلکه از حکمی که عادت شده.


در این سرزمین، مرگ هم مثل نان، سهمیه‌بندی شده.

یکی نان ندارد، یکی نفس.

و خبرِ اعدام، دیگر هیچ‌کس را شوکه نمی‌کند —

فقط چند ثانیه سکوت،

و بعد زندگی دوباره با بی‌حسی ادامه پیدا می‌کند.


اما آن‌ها که رفتند، بی‌صدا نبودند.

آخرین نگاه‌شان، هنوز در هواست.

آخرین نفس‌شان، در گلوی مادرشان مانده.

آخرین حرف‌شان، هیچ‌وقت چاپ نشد.


می‌گویند عدالت اجرا شد…

ولی وقتی عدالت، با چشمان بسته و طناب به‌دست می‌آید،

اسمش چیز دیگری‌ست.


ما هر روز می‌میریم،

با هر خبر، با هر عکس، با هر اسم تازه‌ای که اضافه می‌شود.

ولی هنوز می‌مانیم،

چون اگر نمانیم، آن‌ها دوباره می‌میرند —

در فراموشی.

غزاله السادات ابطحی

برای مردم ایران


 این روزها، مردم من…

دیگه خسته‌ن از امیدهای نصفه، از وعده‌های بی‌جان، از فردایی که همیشه دیروزه.

خیابون‌ها پر از چهره‌هایی‌ه که لبخندشون رو قایم کردن پشت نقابِ تحمل.

آدمایی که هنوز زندگی می‌کنن، اما دیگه نفس نمی‌کشن.


قیمت‌ها بالا می‌ره، صبر پایین میاد.

دولت حرف می‌زنه، مردم سکوت می‌کنن.

و وسط این سکوت، صداهایی می‌میرن که فقط می‌خواستن «حرف بزنن».


مردم من، دیگه دنبال معجزه نیستن؛

دنبال یه روز عادی‌ان،

یه نون بی‌اضطراب، یه شبِ بی‌خبر،

یه صبح که بیدار شن و نگن «باز هم همینه؟»


اما با همه‌ی زخم‌ها، هنوز یه چیز عجیب تو این خاک هست:

یه ریشه.

ریشه‌ای که زیر همه‌ی این دردها نفس می‌کشه،

که هنوز بلدِ جوانه بزنه،

که هنوز بلدِ دوباره شروع کنه.


و شاید همین، یعنی ایران هنوز تموم نشده.

شاید همین، یعنی ما هنوز زنده‌ایم —

با تمامِ خستگی‌هامون.

غزاله السادات ابطحی 

Wednesday, November 5, 2025

دلنوشته ایی برای امید سرلک

 





دلنوشته برای امید


امید…

اسمِ تو خودش یه تناقضه؛

در سرزمینی که «امید» را می‌کُشند،

تو با همان نام، رفتی تا شاید بمانی.


گفتی نه به تصویرِ مردی که بر دیوارها حک شده،

نه به سایه‌ای که روی هر نفس افتاده.

و آتش، تنها چیزی بود که هنوز بهت گوش می‌داد.


چقدر باید انسان، خسته باشد

که با کبریت حرف بزند؟

که با شعله، دردش را توضیح دهد؟


آن‌ها گفتند خودت رفتی…

ولی همه می‌دانیم،

هیچ‌کس بعد از فریاد، خود را ساکت نمی‌کند.

هیچ‌کس بعد از شعله، به گلوله پناه نمی‌برد.


امید…

جایی در دل خاکِ لرستان،

بدنِ تو سرد شد،

اما اسمت، داغ ماند بر زبان‌ها.


می‌گویند فراموش می‌شوی،

اما نه —

فراموشی سهمِ بی‌صداهاست.

تو فریاد بودی، و فریاد

حتی اگر کشته شود،

زنده می‌ماند.

غزاله السادات ابطحی


Friday, October 24, 2025

کنوانسیون منع شکنجه و آنچه عملا در ایران اتفاق می افتد

 کنوانسیون ۱۹۸۴ منع شکنجه — و آنچه در ایران عملاً رخ می‌دهد: بررسی نقض‌ها، شواهد و مسئولیت حکومت

 

 

خانم‌ها و آقایان،

سلام و سپاس از حضورتان. امروز می‌خواهم با زبانی صریح و مستند نشان دهم که چگونه عملکردهای نهادهای حاکم در ایران در تضاد آشکار با اصول بنیادی کنوانسیون بین‌المللی علیه شکنجه قرار دارد — و چرا این مسئله فقط «موضوع حقوقی» نیست، بلکه بحران اخلاقی و سیاسی است که لازم است فعالان و جامعه بین‌المللی آن را پیگیری کنند.

 

 

۱) معیارِ مقایسه — چه چیز را اندازه می‌گیریم؟

 

کنوانسیون ۱۹۸۴ شکنجه را به‌طور مشخص جرم‌انگاری می‌کند، هر وضعیت استثنائی را برای توجیه شکنجه مردود می‌داند، استفاده از اقرارهای اجباری را ممنوع می‌کند، و دولت‌ها را ملزم به تحقیق مستقل، تعقیب مرتکبان و جبران خسارت قربانیان می‌نماید. این چهارچوب، معیارِ ماست.

 

 

۲) شواهد مستند از نقض سیستماتیک در ایران — (مهم؛ مستند به گزارش‌های بین‌المللی)

1.یافته‌های مأموریت حقیقت‌یاب سازمان ملل: مأموریت مستقل سازمان ملل در بررسی پرونده اعتراضات پس از مرگ مهسا امینی به روشنی گزارش داده که دولت ایران مرتکب «قتل، بازداشت‌های خودسرانه، شکنجه، تجاوز و رفتارهای دیگر» شده است و بسیاری از این اعمال «به سطح جنایات علیه بشریت» می‌رسند. این یافته‌ها نشان می‌دهد که با الگوی «گسترده و سیستماتیک» مواجه‌ایم، نه موارد منفرد.  

2.گزارش‌های سازمان‌های حقوق بشری درباره شکنجه و آزار جنسی: دیده‌بان حقوق بشر و عفو بین‌الملل مستند کرده‌اند که نیروهای امنیتی هنگام سرکوب اعتراضات از شکنجه‌های فیزیکی و جنسی علیه بازداشت‌شدگان استفاده کرده‌اند، و بسیاری از اقرارهای مورد استناد در محاکم، تحت فشار یا شکنجه اخذ شده‌اند.  

3.مجازات‌های بدنی و پرونده‌های «قطع انگشت»: مواردی از برنامه‌ریزی و اجرای حکم قطع انگشت به‌عنوان کیفر قضایی گزارش شده — احکامی که پس از محاکمات «نابرابر» و بر پایه‌ی اقرارهای «تحت شکنجه» صادر شده‌اند؛ عفو بین‌الملل این مجازات‌ها را «شکنجه و رفتار غیرانسانی» توصیف کرده و خواهان توقف و پاسخگویی شده است.  

4.افزون بر این؛ اعدام‌ها، مرگ در بازداشت و فقدان شفافیت: گزارش‌های سازمان ملل و آمارهای بین‌المللی نشان می‌دهند که ایران در سال‌های اخیر صدها اعدام انجام داده است، از جمله مواردی که شواهدی درباره استفاده از اعترافات اجباری یا محاکمات ناعادلانه وجود دارد.  

 

 

۳) تحلیل: چرا این‌ها «نقض سیستماتیک» است و نه «خطای فردی»؟

 

سه نکته کلیدی:

گستردگی و الگو: گزارش‌های مستقل نشان می‌دهد رفتارها محدود به یک بازداشت یا یک زندان نیست؛ مشابهت روش‌ها و پیامدها در شهرستان‌ها و در پرونده‌های متعدد الگوی سیستماتیک را اثبات می‌کند.  

نهادینه شدن رویه‌ها: استفاده مکرر از اقرارهای اجباری، محرومیت دسترسی به وکیل در مراحل اولیه، و صدور احکام بدنی نشان‌دهنده وجود رویه‌هایی است که یا مورد حمایت سازوکارهای حکومتی‌اند یا لااقل با چشم بسته انجام می‌شوند.  

فقدان تحقیق مستقل و مجازات مسئولان: سازمان‌های بین‌المللی مکرراً از نبود تحقیقات بی‌طرفانه و مجازات مرتکبان خبر داده‌اند؛ وقتی سازوکار داخلی پاسخگو نیست، وضعیت به «مصونیت» و تکرار نقض‌ها می‌انجامد.  

 

این سه بند در کنار هم نشان می‌دهد ما با یک مشکل ساختاری مواجه‌ایم: نه فقط خشونت‌های پراکنده، بلکه نظام‌مند بودن استفاده از شکنجه و رفتارهای غیرانسانی.

 

 

۴) پیامدها — برای کشور و برای جامعه مدنی

برای قربانیان: شکنجه آثار جسمی و روانی بلندمدت دارد؛ دسترسی به عدالت و جبران تقریباً قطع شده است.

برای جامعه: ترس، خودسانسوری، فروپاشی اعتماد به نهادهای قضایی و امنیتی، و تضعیف فضای مدنی.

برای اعتبار بین‌المللی ایران: گزارش‌ها از جنایات علیه بشریت و اجرای مجازات‌های بدنی اعتبار بین‌المللی ایران را زیر سؤال می‌برد و می‌تواند عواقب حقوقی و سیاسی به همراه آورد.  

 

 

۵) تکلیف و خواسته‌های حقوقی و فعالان — چه باید کرد؟

 

این قسمت برای ما فعالان و مدافعان حقوق بشر حیاتی است؛ خواسته‌ها باید مشخص، عملی و مبتنی بر حقوق بین‌الملل باشد:

1.فشار برای پذیرش نظارت بین‌المللی: ایران باید به کنوانسیون علیه شکنجه بپیوندد و با سازوکارهای تحقیقاتی و بازدیدی همکاری کند؛ نظارت مستقل، اولین قدم برای پایان‌بخشیدن به مصونیت است.  

2.مطالبه‌ی تحقیقات مستقل و علنی در همه موارد مرگ در بازداشت و ادعاهای شکنجه، با حضور ناظران بین‌المللی و حفاظت از شهود.  

3.حمایت از قربانیان: فراهم کردن امکان شکایت ایمن، جبران واقعی و درمان‌های روانی-پزشکی برای آسیب‌دیدگان.

4.وقفه‌ناپذیریِ فشار بین‌المللی و مستندسازی: مستندسازی منظم، ارسال شکایات به نهادهای بین‌المللی، و پیگیری قضایی و تحریم‌های هدفمند علیه مسئولان حقوق بشر که در نقض‌ها نقش دارند.

 

۶) جمع‌بندی — از موضع حقوقی

 

کنوانسیون ۱۹۸۴ روشن و بی‌پرده است: شکنجه مطلقاً ممنوع است. شواهدی که امروز در اختیار داریم نشان می‌دهد که نهادهای حاکم در ایران نه تنها در مقابله با شکنجه ناکام بوده‌اند، بلکه در موارد متعددی روش‌هایی را به کار بسته‌اند که مطابق با تعریف بین‌المللی شکنجه است و در مواردی می‌تواند عنوان «جرم علیه بشریت» را پیدا کند.  

 

ما به‌عنوان فعالان حقوق بشر مسئولیم که این مستندات را به زبان حقوقی تیز کنیم، از زبان قربانیان دفاع کنیم، و ساختارهای بین‌المللی را برای پاسخگویی واقعی فعال نگه داریم. سکوت یا نرمش برابر است با مشارکت در تداوم مصونیت. این پیامِ اخلاقی و حقوقی ماست: پایان دادن به شکنجه، خواسته‌ای حقوقی و غیرقابل مذاکره است.

 

 

غزاله السادات ابطحی

 

Wednesday, October 15, 2025

روز جهانی بدون خشونت

 


بسم انسان.
بسم قلبی که آفریده شد تا عشق بورزد، نه تا زخمی بزند.


خشونت، سایه‌ای است که از آغاز تاریخ تا امروز، بر چهره‌ی انسان مانده است.
از زمانی که نخستین انسان، برادر خود را در دشت‌های خاموش زمین کشت، تا امروز که جنگ، فقر و نفرت در چهره‌ی تمدن پنهان شده‌اند.

۲ اکتبر، سالروز تولد مهاتما گاندی است؛ مردی که با دستان خالی و قلبی سرشار از ایمان، در برابر امپراتوری‌ای ایستاد که با زور و اسلحه حکومت می‌کرد.
او جهان را به این حقیقت ساده آگاه کرد که قدرت واقعی، در مهربانی است؛ نه در خشونت.
اما بپرسیم:
آیا ما از گاندی چیزی آموخته‌ایم؟
آیا امروز، جهان آرام‌تر، انسانی‌تر، و عادلانه‌تر شده است؟

نگاه کنید —
جنگ هنوز ادامه دارد،
فقر هنوز نفس می‌گیرد،
زنان هنوز سرکوب می‌شوند،
کودکان هنوز آواره‌اند،
و هنوز، عدالت در بسیاری از جاها، نه با عشق، بلکه با اعدام معنا می‌شود.

ما هنوز در جهانی زندگی می‌کنیم که در آن، مرگ می‌تواند «قانونی» باشد و خشونت می‌تواند «عادی» جلوه کند.
اما خشونت، هیچ‌گاه عادی نیست.
خشونت، شکست انسان است؛ شکست عقل، وجدان و انسانیت.



خشونت فقط در میدان جنگ نیست.
خشونت در چهره‌های خاموشی است که هر روز از کنارشان می‌گذریم.
در چشمان پناهجویی که سه سال است منتظر جواب پرونده‌اش مانده.
در مادری که میان مرزها کودکش را در آغوش گرفته و نمی‌داند فردا کجاست.
در کارگری که ماه‌هاست دستمزدش پرداخت نشده،
در زنی که صدایش را کسی نمی‌شنود،
در کودکی که به خاطر رنگ پوست یا لهجه‌اش در مدرسه مسخره می‌شود.

خشونت، گاهی مشت است؛
گاهی بی‌تفاوتی است.
گاهی فریاد است؛
گاهی سکوت.

وقتی انسان‌ها یاد می‌گیرند رنج دیگران را نبینند،
وقتی رسانه‌ها از درد انسان‌ها عبور می‌کنند چون «خبر داغ‌تری» پیدا شده،
وقتی سیاستمداران به جای درمان ریشه‌های خشونت، فقط با ظواهرش مبارزه می‌کنند،
آن‌وقت خشونت در تار و پود زندگی روزمره می‌نشیند.



دوستان،
در قرن بیست‌ویکم، ما هنوز در جهانی زندگی می‌کنیم که به جای مدرسه، زندان می‌سازد؛
به جای آموزش، اسلحه می‌فروشد؛
به جای گفت‌وگو، دیوار می‌کشد؛
و به جای بازپروری، اعدام می‌کند.

اعدام — آن شکل رسمی و دولتی خشونت — شاید آرامش موقتی به جامعه بدهد،
اما حقیقت این است که هیچ جامعه‌ای با کشتن انسان‌ها به امنیت نمی‌رسد.
خشونت، خشونت می‌زاید.
تنها آموزش، عدالت و عشق می‌تواند زخمی را درمان کند که با زور و مرگ، فقط عمیق‌تر می‌شود.

بیایید صادق باشیم:
ما در جهانی زندگی می‌کنیم که گاه قربانی را مقصر می‌داند، و ظالم را «قانون».
در جهانی که مهاجر را تهدید می‌بیند، نه انسانی در جستجوی پناه.
در جهانی که ثروتمندان از خشونت ساختاری سود می‌برند و فقرا تاوانش را می‌دهند.

خشونت، شکل‌های بی‌شماری دارد.
در خانه، وقتی عشق جایش را به تحقیر می‌دهد.
در مدرسه، وقتی تفاوت‌ها مسخره می‌شوند.
در سیاست، وقتی انسان‌ها عدد و آمار می‌شوند.
در زندان‌ها، وقتی امید از میان می‌رود.
در جهان، وقتی صدای جنگ از صدای صلح بلندتر است.



اما با همه‌ی این‌ها، من باور دارم که هنوز می‌توان ایستاد.
چرا که در هر نقطه از این زمین، کسانی هستند که هنوز نه می‌کشند، نه می‌سوزانند، بلکه می‌سازند.
کسانی که در دل تاریکی، شمعی روشن می‌کنند —
آموزگاری که در روستایی دورافتاده درس عشق می‌دهد،
پزشکی که بی‌مزد به پناهندگان خدمت می‌کند،
هنرمندی که حقیقت را به زبان تصویر فریاد می‌زند،
و انسانی که به جای انتقام، بخشش را انتخاب می‌کند.

این‌ها پیام‌آوران صلح‌اند.
آن‌ها ثابت کرده‌اند که مهربانی، سادگی نیست؛ شجاعت است.
شجاع‌ترین انسان‌ها کسانی‌اند که در برابر خشونت، دست‌هایشان را برای آشتی دراز می‌کنند.



دوستان،
اگر می‌خواهیم جهانی بدون خشونت بسازیم،
باید از خودمان آغاز کنیم.
از درونِ خانه‌هایمان، از حرف‌هایمان، از نگاه‌هایمان.

خشونت، با سلاح پایان نمی‌یابد؛
با آگاهی پایان می‌یابد.
با آموزش، با گفت‌وگو، با عدالت اجتماعی، با احترام به کرامت انسانی.

جهان بدون خشونت یعنی جهانی که در آن،
کسی به خاطر باورش سرکوب نمی‌شود،
کسی به خاطر ملیتش تحقیر نمی‌شود،
کسی به خاطر فقر، از زندگی بازنمی‌ماند،
و هیچ دولتی، هیچ قانونی، حق گرفتن جان را برای خود قائل نمی‌شود.

بیایید به یاد بیاوریم که ما فرزندان یک زمینیم، نه دشمنان یکدیگر.
دین‌ها، زبان‌ها، رنگ‌ها و ملت‌ها، فقط لباس‌های گوناگون انسانیت‌اند؛
در زیر این لباس‌ها، همه یکسان می‌تپیم —
با قلب‌هایی که در آرزوی صلح و عشق زاده شده‌اند.



در پایان،
می‌خواهم بگویم که روز جهانی بدون خشونت، فقط یک روز در تقویم نیست.
یک یادآوری است؛
یادآوری اینکه هر روز، در هر تصمیم کوچک،
می‌توانیم خشونت را بازتولید کنیم — یا پایان دهیم.

هر بار که قضاوت نمی‌کنیم،
هر بار که سکوت نمی‌کنیم،
هر بار که دست کسی را می‌گیریم به جای آنکه بر او فریاد بزنیم،
جهان را اندکی مهربان‌تر کرده‌ایم.

گاندی گفت:

«تو باید همان تغییری باشی که می‌خواهی در جهان ببینی.»

بیایید آن تغییر باشیم.
بیایید جهانی بسازیم که در آن، عشق جای نفرت را بگیرد،
و انسان بودن، دوباره ارزشمند شود.

روز جهانی بدون خشونت، یادآور این است که صلح، رؤیا نیست —
انتخاب است.
و هر یک از ما، توان آن را داریم که انتخاب کنیم:
می‌خواهیم بخشی از چرخه‌ی خشونت باشیم،
یا آغازگر زنجیره‌ی صلح.

من باور دارم که هنوز می‌توان انتخاب کرد.
باور دارم که هنوز می‌شود از خاکستر نفرت، گل مهربانی رویاند.
باور دارم که هنوز می‌شود انسان بود.

دلنوشته‌ای برای اعدام‌شده‌ها

  شب، هنوز تموم نشده بود… طناب‌ها آویزون بودن و باد، بوی ترس می‌آورد. نه از قاتل، نه از جنایت، بلکه از حکمی که عادت شده. در این سرزمین، مرگ ...