۱۴۰۲ مهر ۶, پنجشنبه

سقز؛ بازداشت و بلاتکلیفی هیوا جهانی و مینا جمشیدی


 هیوا جهانی و مینا جمشیدی، شهروندان اهل سقز در میانه موج گسترده بازداشت‌های سالگرد جنبش ژن، ژیان، ئازادی در سقز بازداشت شده و کماکان با بلاتکلیفی در بازداشتگاه نگهداری می‌شوند.

 

بر اساس گزارش رسیده به سازمان حقوق بشری هه‌نگاو، هیوا جهانی و مینا جمشیدی، دو شهروند اهل سقز از دو هفته پیش در این شهر بازداشت و به بازداشتگاه نهادهای امنیتی در سنندج (سنه) منتقل شده‌اند.
 

طبق گزارش اخیر هه‌نگاو و با احتساب این دو مورد، طی دوازده روز پایانی منتهی به سالگرد قتل حکومتی ژینا امینی، دست‌کم ١٩ شهروند اهل سقز توسط نیروهای جمهوری اسلامی ایران بازداشت شدند.
 

هیوا جهانی و مینا جمشیدی، روز جمعه ٢٤ شهریور ماه ١٤٠٢ (١۵ سپتامبر ٢٠٢٣)، توسط نیروهای امنیتی در سقز بازداشت و به سنندج منتقل شدند و همچنان در بازداشتگاه‌های امنیتی به سر می‌برند.
 

تا زمان تنظیم این خبر از دلایل بازداشت و همچنین اتهامات انتسابی به این دو شهروند، اطلاع دقیقی در دسترس نیست.

۱۴۰۲ مهر ۵, چهارشنبه

دو زندانی در زندان قزلحصار کرج اعدام شدند


 خبرگزاری هرانا – حکم دو زندانی که پیشتر از بابت اتهام قتل به اعدام محکوم شده بودند، در زندان قزلحصار کرج به اجرا درآمد.

به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از جوان آنلاین، دو زندانی در زندان قزلحصار کرج اعدام شدند.

بر اساس این گزارش، یک زندانی به نام بهرام در سال ۸۹ از بابت اسید پاشی و قتل یک زن به نام لیلا بازداشت و توسط مراجع قضایی به اعدام محکوم شده بود. حکم اعدام وی سحرگاه چهارشنبه پنجم مهرماه، در زندان قزلحصار کرج به اجرا درآمد.

همچنین، یکی دیگر از متهمان به نام علی که در مردادماه ۱۴۰۰، مرتکب قتل یک سرباز وظیفه به نام عبدالجبار مختوم‌ نژاد شد. وی پس از بازداشت توسط دادگاه کیفری تهران به اعدام محکوم شده بود. حکم اعدام وی سحرگاه چهارشنبه پنجم مهرماه، در زندان مذکور به اجرا درآمد.

بر اساس گزارش سالانه مرکز آمار، نشر و آثار مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران در سال ۱۴۰۱ دست کم ۶۱۷ شهروند از جمله ۱۳ زن و ۶ کودک-مجرم اعدام شدند که در مقایسه با مدت مشابه در سال پیش از آن، بیش از ۸۰ درصد افزایش داشته است. از میان اعدام شدگان، اعدام دو نفر در ملا عام صورت گرفته است. همچنین طی این تاریخ، ۱۳۶ تن دیگر به اعدام محکوم شدند. از این میزان ۶ نفر به اعدام در ملا عام محکوم شدند.

۱۴۰۲ مهر ۴, سه‌شنبه

اجبار به ازدواج ناخواسته منجر به خودکشی دختری ١٧ ساله در هرسین شد

      




 پریا تاکستانی زاده ورمله، دختر ١٧ ساله اهل شهر هرسین از توابع کرمانشاه (کرماشان) به دلیل تحت فشار بودن توسط خانواده برای ازدواج اجباری، به زندگی خود پایان داده است.

 

بر اساس گزارش رسیده به سازمان حقوق بشری هه‌نگاو، روز یکشنبه ٢ مهر ماه ١٤٠٢ (٢٤ سپتامبر ٢٠٢٣)، پریا تاکستانی زاده ورمله، اهل هرسین متعاقب مقاومت برای تن ندان به ازدواج اجباری با پسرعموی خود، به زندگی خود پایان داد.
 

هه‌نگاو مطلع شده است که پدر پریا در قید حیات نبوده وی تحت ولایت و سرپرستی پدربزرگش بوده که در نتیجه فشارهای جد پدری برای ازدواج اجباری مبادرت به خودکشی کرده است.
 

پیکر پریا تاکستانی زاده ورمله، روز دوشنبه ٣ مهر ماه، در یکی آرامستان‌های شهر هرسین به خاک سپرده شد.
 

اعطای اجازه دختر در ازدواج به پدر و جد پدری بر مبنای فقه اسلامی و فقدان ساز وکاری قانونی مناسب در حمایت مداخله‌ای در چنین وضعیت‌هایی یکی از عوامل خشونت علیه دختران و بخصوص در ازدواج‌های زیر سن در ایران است.

۱۴۰۲ شهریور ۳۰, پنجشنبه

قتل تراژیک یک دختر ١٣ ساله در سرپل‌ذهاب به دست پسر عمه‌اش


 ک دختر ١٣ ساله به نام مهیا نادری، توسط پسرعمه خود با شلیک مستقیم به وسیله سلاح ساچمه‌ای به قتل رسیده است. این قتل تحت عنوان آنچه "انگیزه ناموسی" عنوان شده، انجام گرفته است.

 

بر اساس گزارش رسیده به سازمان حقوق بشری هه‌نگاو، روز جمعه ١٧ شهریور ماه ۱۴۰۲ (٨ سپتامبر ۲۰۲۳)، مهیا نادری، ١٣ ساله در منزل والدین خود واقع در شهرک زعفران شهر سرپل‌ذهاب استان کرمانشاه (کرماشان) به قتل رسید.
 

به گفته یک منبع مطلع، پسرعمه مهیا او را به وسیله شلیک با سلاح ساچمه‌ای نوع وینچستر از ناحیه کمر و سروگردن هدف قرار داده و سر جسد را از بدن بی‌جان جدا کرده و محل جرم را ترک کرده بود.
 

این منبع با تایید دست داشتن خانواده این دختر قربانی در کشته شدنش، افزود: پدر مهیا نادری مسئولیت قتل دخترش را به "دلایل ناموسی" و برای رهانیدن قاتل ( بر خلاف آنچه رخ داده است) از مجازات بر عهده گرفته است. 
 

 بر اساس قوانین جمهوری اسلامی در مواردی که پدر که فرزندش را به قتل می‌رساند، قصاص نشده و صرفا به پرداخت دیه و در مواردی به حبس( سه تا ده سال) نیز محکوم می‌گردد. این معافیت صرفا مشمول پدر و جد پدری می‌گردد. 
 

هه‌نگاو ضمن محکومیت شدید چنین اعمال وحشیانه‌ای، حکومت جمهوری اسلامی را بانی اصلی چنین خشونتی بر علیه زنان میداند. در این راستا فراز فیروزی حقوق‌دان و مشاور حقوقی هه‌نگاو معتقد است: "جمهوری اسلامی در جایی که متعلق به حوزه خصوصی و آزادیهای بنیادین افراد بخصوص زنان است ورود نموده و آزادی‌های حیاتی آنان را سلب می‌کند لیکن آنجایی که اشخاص بخصوص زنان و کودکان نیازمند مداخله حاکمیت جهت حمایت هستند را به حوزه خصوصی افراد واگذار می‌نماید. این چنین است با ایجاد صلاحیت انحصاری تحت عناوینی نظیر شرف و ناموس و اینکه این حوزه تصمیم‌گیری پدر، شوهر، برادر یا یکی از مردان خانواده می‌باشد، این چنین جنایاتی علیه زنان به وقوع می‌پیوندد".

۱۴۰۲ شهریور ۲۹, چهارشنبه

اعظم غلامی زهاب به شانزده سال حبس محکوم شد

 

 

خبرگزاری هرانا – اعظم غلامی زهاب، شهروند بازداشتی محبوس در زندان وکیل آباد مشهد، توسط شعبه پنجم دادگاه انقلاب این شهر به شانزده سال حبس محکوم شد.

به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، اعظم غلامی زهاب، شهروند بازداشتی محبوس در زندان وکیل آباد مشهد، به حبس محکوم شد.

یک منبع مطلع نزدیک به خانواده این شهروند به هرانا اطلاع داد: “بر اساس حکمی که توسط شعبه پنجم دادگاه انقلاب مشهد صادر و به خانم غلامی زهاب ابلاغ شده است، وی از بابت اتهام تشکیل گروه با هدف برهم زدن امنیت کشور به ده سال حبس، از بابت اتهام اجتماع و تبانی علیه نظام به پنج سال و از بابت تبلیغ علیه نظام به یک سال حبس، مجموعا شانزده سال حبس محکوم شد.”

در صورت تایید این حکم در مرحله تجدیدنظر، با اعمال ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی، مجازات اشد یعنی ده سال حبس برای او قابل اجرا خواهد بود.

پیشتر یک منبع مطلع به هرانا گفته بود؛ خانم غلامی زهاب از دسترسی به وکیل انتخابی محروم مانده است.

این شهروند پیشتر در مهرماه ۱۴۰۱ توسط نیروهای امنیتی در مشهد بازداشت و به زندان وکیل آباد این شهر منتقل شد.

اعظم غلامی زهاب، شهروند ساکن مشهد و مادر یک فرزند است.

اجرای حکم اعدام دو زندانی در زندان مرکزی شیراز

 

 حکم اعدام دو زندانی به نام‌های رمضان یاوری و مظفر سنجرانی در زندان مرکزی شیراز اجرا شد. این زندانیان پیشتر از بابت اتهامات مرتبط با جرایم مواد مخدر به اعدام محکوم شده بودند.

 

بر اساس گزارش رسیده به سازمان حقوق بشری هه‌نگاو، سحرگاه سه‌شنبه ٢٨ شهریور ماه ۱۴۰۲ (١٩ سپتامبر ۲۰۲۳)، حکم اعدام رمضان یاوری و مظفر سنجرانی، دو زندانی اهل خرم‌بید استان فارس در زندان مرکزی شیراز (عادل‌آباد) به اجرا در آمد.
 

رمضان یاوری و مظفر سنجرانی از سه سال پیش در یک پرونده مشترک با اتهام مرتبط با جرایم مواد مخدر، بازداشت و بعدها توسط دستگاه قضایی جمهوری اسلامی ایران به اعدام محکوم شدند.
 

خبر اعدام این زندانیان، تا زمان تنظیم این خبر در رسانه‌های حکومتی به ویژه رسانه‌های نزدیک به قوه قضاییه جمهوری اسلامی ایران اعلان نشده است.

هه‌نگاو؛ سه‌شنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۲

عدم رسیدگی پزشکی؛ گزارشی از آخرین وضعیت توماج صالحی در زندان دستگرد اصفهان



خبرگزاری هرانا – توماج صالحی، خواننده رپ اعتراضی که دوران محکومیت خود را بدون رعایت اصل تفکیک جرائم در زندان دستگرد اصفهان سپری میکند، علیرغم حال نامساعد جسمی، از رسیدگی مناسب پزشکی محروم مانده است.

به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، توماج صالحی، خواننده رپ اعتراضی محبوس در زندان دستگرد اصفهان از رسیدگی مناسب پزشکی محروم مانده است.

یک منبع مطلع نزدیک به خانواده وی به هرانا گفت: “توماج صالحی چند ماه پس از بازداشت، در مراحل بازجویی مورد ضرب و شتم قرار گرفت. به طوری که پای راست، انگشتان دست چپ و چشم راست وی آسیب دید. او کماکان از جراحات وارده رنج میبرد و از رسیدگی پزشکی مناسب و اعزام به بیمارستان محروم مانده؛ امری که موجب نگرانی خانواده و نزدیکان او شده است.”

این منبع مطلع در ادامه افزود: “هم اکنون توماج صالحی بدون رعایت اصل تفکیک جرائم در اندرزگاه یک (بند مالی) زندان دستگرد اصفهان بسر میبرد. وی حدود یک ماه پیش در پی درگیری با مجرمین خلافکار در بند خود از اندرزگاه دو به اندرزگاه یک زندان دستگرد منتقل شده بود.”

در تیرماه سال جاری، توماج صالحی توسط شعبه یکم دادگاه انقلاب اصفهان به شش سال و سه ماه حبس، ممنوعیت خروج از کشور، محروم از تهیه و تولید آثار موسیقی و خوانندگی و همچنین دو سال حضور الزامی در دوره‌ های مدیریت رفتار و مهارت دانش، محکوم شد.

توماج صالحی، اوایل آبان ماه ۱۴۰۱، در ارتباط با اعتراضات سراسری توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد. خبرگزاری های رسمی مدعی شدند، بازداشت وی در هنگامی که او قصد خروج غیرقانونی از مرزهای غرب کشور را داشته، صورت گرفته است. ادعایی که توسط نزدیکان او تکذیب شد.

توماج صالحی، خواننده رپ اعتراضی و شهروند اهل شاهین شهر واقع در استان اصفهان است که در پرونده قبلی خود در سال ۱۴۰۰ از بابت اتهامات «توهین به رهبری و تبلیغ علیه نظام» به ۶ ماه حبس و جزای نقدی محکوم شده بود.

۱۴۰۲ شهریور ۲۳, پنجشنبه

چشم‌هایش؛ حسین نادربیگی هر دو چشم خود را از دست داد

 «شکنجه» چه از نظر حقوقی و چه از نظر تجربی، مصداق زندگی این روزهای بسیاری از معترضانی است که در اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ چشم یا چشم‌های خود را از دست داده‌اند. فرو رفتن در تاریکی مطلق و از دست دادن استقلال و حداقل‌های دلخوش‌کننده زندگی، تنها کلماتی نیستند که کنار هم قرار گرفته باشند؛ بلکه زندگی روزانه و هر لحظه آسیب‌دیدگان یکی از خشونت‌بارترین سرکوب‌های جمهوری اسلامی طی تاریخ حکومت‌اش است. آن‌هایی که چشم‌ یا چشم‌هایشان را در این اعتراضات از دست داده‌اند، سندهای زنده، اما پر رنج یک خیزش مردمی تاریخی هستند.

«حسین نادربیگی»، یکی از آسیب‌دیده‌های از ناحیه چشم است که دوازدهم آبان در سرکوب عزاداران و معترضان چهلم کشته شدن «حدیث نجفی»، در نزدیکی «بهشت سکینه» کرج، هر دو چشم خود را با شلیک سلاح ساچمه‌ای بسیجی‌های موتورسوار از دست داد. او همچنان ساچمه‌های بسیاری در صورت، گردن، دست‌ها و پاهایش به‌همراه دارد، اما چشم‌هایش دیگر نوری ندارند.

***

مراسم چهلم «حدیث نجفی» را بسیاری همراه با نام دختر جوانی که در اعتراضات سراسری کشته شد، با اسامی اعدام‌شده‌های آن روز می‌شناسند؛ «سید محمد حسینی» و «محمد مهدی کرمی»، دو معترضی بودند که جمهوری اسلامی در پی کشته شدن «روح‌الله عجمیان»، طی دادرسی ناعادلانه و توام با شکنجه، به دار آویخت.

در آن مراسم، فرد دیگری هم یک چشم خود را از دست داد که پیش‌تر درباره‌اش نوشته‌ایم؛ «مجید خادمی‌طاهر» در همان روز با شلیک سلاح ساچمه‌ای از یک چشم نابینا شد.

«حسین نادربیگی»، یکی دیگر از حاضران آن روز در اطراف «بهشت سکینه» است. سرکوبگران مانع برگزاری مراسم چهلم حدیث نجفی شدند، راه‌ها بند آمد و انسان‌ها هدف سلاح گرم قرار گرفتند.

پزشکان امیدی به بازگشت بینایی حسین نادربیگی ندارند. شبکه‌های هر دو چشم او آسیب جدی دیده‌اند. هنوز جهان از انجام جراحی پیوند شبکیه عاجز است و برای همین به او گفته‌اند که باید منتظر پیشرفت علم باشد.

حسین دو سال پیش سربازی‌اش را به پایان رسانده بود و کار می‌کرد تا به همراه مادرش، نان‌آور خانه‌ای باشد که پدر ندارد. حالا از زمان آسیب تا به حال، هم مادر حسین بیکار شده است تا به فرزند نابینایش برسد و هم حسین دیگر نمی‌تواند کار کند.

او بعد از جراحی، برای یک ماه به شکم خوابید، در کنار چشم‌هایش و شغل خود، استقلال شخصی و دلخوشی‌های کوچکش را هم از دست داد. حالا شاید هر از گاهی، یکی از اطرافیان و نزدیکانش فرصتی کنند تا او را با خود به خیابان ببرند که هوایی بخورد.

 

چه کسی و چرا به حسین شلیک کرد؟
وجهی از دادخواهی، شخصی و مرتبط با قربانی یک جنایت است. روشن شدن حقیقت برای قربانی، گرفتن پاسخ‌ سوال‌هایی است که زندگی او را دگرگون و گاه ویران ساخته است. مثل این پرسش که چه کسی و چرا به حسین شلیک و او را کور کرد؟

حسین در درگیری‌ها شرکت نداشت. اصلا قرار هم نبود آن روز، در آن مکان حضور داشته باشد. شاید به‌خاطر قطعی اینترنت، حتی خبر نداشت که در آن روز چه هیاهویی در اتوبان منتهی به «بهشت سکینه» برپاست. از خانه خارج شد، گوشه‌ای دور از درگیری‌های میان سرکوبگران و معترضان به تماشا ایستاد که ناگهان موتورسوار و ترک‌نشین او، با پوشش بسیجی‌ها به حسین نزدیک شدند.

موتورسوارها از کنار حسین رد شدند، با هم چشم در چشم شدند. ترک‌نشین به راننده موتور گفت که «بایست» و موتور ایستاد. سلاح از زیر کاپشن موتور سوار خارج شد. بسیجی مسلح لبخند زد و از فاصله نزدیک، حسین را هدف قرار داد.

حسین روی زمین افتاد و از حال رفت. دو زن به او کمک کردند تا از منطقه دورش کنند. ساچمه‌ها چشم‌ها، صورت، گردن، دست‌ها و حتی کلیه حسین را شکافت. شلیک به حسین، حتی قدرت کلام را هم برای یک هفته از حسین گرفته بود.

در یکی از درمانگاه‌های استان «البرز» بود که از طریق کارت ملی حسین، توانستند نزدیکان او را پیدا کنند و پیکر ساچمه‌خورده‌اش را با چشمانی که هنوز نمی‌دانست دیگر با آن‌ها نخواهد دید، به آن‌ها تحویل دادند.

نزدیکان حسین او را به چندین درمانگاه و بیمارستان بردند تا در نهایت همان شب به تهران منتقل شد و تحت جراحی قرار گرفت. حسین برای هشت روز در بیمارستان بستری شد. دو ساچمه کره چشم راست او را شکافت، و سه ساچمه چشم چپش را.

به حسین و نزدیکانش گفته‌اند که طی شش ساعت جراحی، همه ساچمه‌ها از چشمان او خارج شده است، اما ساچمه‌های دیگر در صورت، گردن و بدن او همچنان باقی است و اقدامی برای خارج کردن آن‌ها صورت نگرفته است. بعضی از ساچمه‌ها با گذشت زمان، همراه با چرک و عفونت از زیر پوست حسین خارج شده‌اند. اما هنوز نمی‌دانند که تن حسین حامل چندین ساچمه است.

 

استقلال و دل‌خوشی‌ها هم از دست رفت
حسین یک برادر دوقلو دارد و برادری کوچکتر از خودش. پدر آن‌ها که حدود پنج سال پیش درگذشت، مادر خانواده از طریق خیاطی معیشت آن‌ها را تامین می‌کرد. حسین بعد از گرفتن دیپلم، در بهمن۱۳۹۸ به سربازی رفت و در روز ۲۵آبان۱۴۰۰ دوران خدمت سربازی‌اش به پایان رسید.

همان روز بود که حسین عکسش را در لباس سربازی در اینستاگرام خود منتشر کرد. گشتی در پست‌های اینستاگرام او علاقه او به تیم فوتبال «پرسپولیس» را به‌خوبی نمایش می‌دهد. از نام این تیم فوتبال تا قلبی قرمز که کنار آن قرار گرفته، تا استوری‌هایی که حاوی عکس‌های حسین در استادیوم برای تشویق تیم فوتبال مورد علاقه‌اش است. هرچند حالا همین استادیوم رفتن هم از زندگی حسین حذف شد.

کمک به تامین معیشت خانواده‌ و آینده‌ای نامعلوم، حسین را وارد بازار کار کرد. او در یک شرکت کارگری می‌کرد و پس‌اندازی برای خود داشت که همه را برای جراحی چشم‌هایش هزینه کرد.

زندگی او در کار و دل‌خوشی‌هایی مثل ورزش خلاصه می‌شد. او برای تفریح فوتبال بازی می‌کرد و چند ماهی می‌شد که حرفه‌ای بدن‌سازی کار می‌کرد. او به تازگی دست به گیتار هم شده بود. گیتاری خریده بود و هفته‌ای دو جلسه آموزش می‌دید. حسین کتابی هم خریده بود که آکوردگیری را به او آموزش می‌داد.

اما به ناگهان جهان روی از او برگرداند. نه ورزشی ماند و نه موسیقی. هرچند حالا کم‌تر از یک ماه است که دستانش برای یک یا دو بار به سیم‌های گیتار خورده است. اما موسیقی تنها کلام آشنایی است که از زمان بینایی در گوش‌های حسین مثل قبل ماندگار است.

در خانواده‌هایی که از نظر مالی متوسط یا طبقات پایین جامعه هستند، نوع تفریحات هم متفاوت است. نه از رستوران‌های لاکچری خبری است و نه از پاساژگردی‌های لوکس. برای پسر جوانی که تازه‌کار است، شاید رفتن به گیم‌نت و چند دست پلی‌استیشن بازی کردن، تنها دل‌خوشی روزمره‌ها بوده است.

اما وقتی چشم‌های انسانی از او گرفته می‌شود، فقط چشم‌هایش نیست که از دست می‌رود، ریز و درشت توانمندی‌ها و آرزوهایش هم به تاریکی می‌نشیند. اگرچه در جهان، آسیب‌دیده‌های این‌گونه هم هستند که با گذر از دوران پذیرش آن‌چه از دست داده‌اند، نوعی دیگر به جهان بازمی‌گردند مثل یکی از آسیب‌دیده‌های از ناحیه چشم که نوشته است: «ما هنوز زنده هستیم.»‌ یا آن دیگری که نوشت: «ما سندهای زنده یک سرکوب تمام‌عیار هستیم.»

تنها دل‌خوشی‌ها هم نیست که از بین می‌رود، از بین رفتن استقلال کسی که از دو چشمم نابینا شده است، شاید یکی از پررنگ‌ترین عذاب‌ها و شکنجه‌های روزمره باشد. وقتی حتی برای دستشویی رفتن هم نیاز به یاری دیگری دارید، آب خوردن، استحمام، تفریح و هر آن‌چه در حوزه خصوصی و عمومی تعریف می‌شود، از شما گرفته شده است.

 

دادخواهی چشم‌هایش
احتمالا بسیاری از سربازها به خوبی با قانون به‌کارگیری سلاح در قوانین جمهوری اسلامی آشنا هستند. در این قوانین، نحوه استفاده از سلاح، زمان و انواع استفاده از آن آمده است. نیروهای سلاح به‌دست، برای پراکنده کردن معترضان حق شلیک به سر و چشم‌های آن‌ها را ندارند.

شاید آگاهی نسبت به همین حقیقت، یکی از بزرگ‌ترین فکرهای حسین در این روزها باشد. آن موتورسوارها چطور توانستند به این جوان شلیک و او را نابینا کنند؟

یکی از نزدیکان حسین به «ایران‌وایر» می‌گوید حسین گاهی در تاریکی‌ای که در آن زندگی می‌کند، این سوال‌ها را با خود تکرار می‌کند که مقصر فاجعه‌ای که در درجه اول بر او و بعد خانواده‌اش هوار شده‌ است، کیست؟ آیا دادگاهی هست که بتواند مجازاتی متناسب با شکنجه هر روزه حسین و نابینایی کاملش تعیین کند؟ ضارب عذاب وجدان ندارد؟ یا این سوال که آیا روزی خواهد آمد که حسین بتواند ضارب خود را ببخشد؟

به قول یکی دیگر از دوستان حسین: «ما و امثال ما کی قرار است روز خوش ببینیم؟»

۲۹ فروردین ۱۴۰۲  iranwire

زندان قزلحصار؛ اجرای حکم اعدام ٩ زندانی

  حکم اعدام ۹ زندانی در زندان قزلحصار کرج به اجرا در آمد. تاکنون هویت سه تن از این زندانیان، حسین هواسی، رسول تیموری و بهمن فتح‌الله‌زاده اح...