این روزها، مردم من…
دیگه خستهن از امیدهای نصفه، از وعدههای بیجان، از فردایی که همیشه دیروزه.
خیابونها پر از چهرههاییه که لبخندشون رو قایم کردن پشت نقابِ تحمل.
آدمایی که هنوز زندگی میکنن، اما دیگه نفس نمیکشن.
قیمتها بالا میره، صبر پایین میاد.
دولت حرف میزنه، مردم سکوت میکنن.
و وسط این سکوت، صداهایی میمیرن که فقط میخواستن «حرف بزنن».
مردم من، دیگه دنبال معجزه نیستن؛
دنبال یه روز عادیان،
یه نون بیاضطراب، یه شبِ بیخبر،
یه صبح که بیدار شن و نگن «باز هم همینه؟»
اما با همهی زخمها، هنوز یه چیز عجیب تو این خاک هست:
یه ریشه.
ریشهای که زیر همهی این دردها نفس میکشه،
که هنوز بلدِ جوانه بزنه،
که هنوز بلدِ دوباره شروع کنه.
و شاید همین، یعنی ایران هنوز تموم نشده.
شاید همین، یعنی ما هنوز زندهایم —
با تمامِ خستگیهامون.
غزاله السادات ابطحی

No comments:
Post a Comment